راستش امام جان دلم دارد می ترکد. دلم دارد از غصه می ترکد. دلم دارد از درد می ترکد. دلم دارد از بغض می ترکد که این محرم هم باید بدون دیدن ت بگذرد. نفسم بالا نمی آید از این بغض های متراکم که روی دلم سنگینی می کند. نفس که میکشم خاک می نشیند روی سینه ام. روی چشم هایم. دلم می سوزد که نشد بیایم چشمانم بشود خاک زیر پای ِ زائران ت. دلم میخواهد بیایم بایستم گوشه ای از صحن ِ بین الحرمین ت و همانجا تمام شوم. اشک بریزم و حَرم ت تار شود روبه روی چشمانم و همانجا دنیا را ترک کنم و بمیرم برای ِ اشک های ت.
" أَنَا قَتیلُ العَبَرات "
می گویند
وقتی داشتی دنیای ما را ترک می کردی
چشمهایت برای ما اشک می ریخت ...