۶ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است



مثلا یه روزِ کاملا پیش بینی نشده زنگ بزن و بگو: "عیال کجایی؟ اون چمدون بادمجونیه که مامانت برا جاهازت خریده رو پر کن دو سه روزی بریم کویر. دلم لک زده واسه یه سفر دوتایی


پ ن: دلم لک زده برای یه سفر، یه سفر دوتایی

زهرا رضاپور
من خیلی آدم ِ حرف زدن نیستم. اعتراف می کنم که کمی تا قسمتی ابری توی به کار بردن کلمات به اصطلاح قلبمه و سلمبه مهارتی ندارم. شاید اصلا حتی این ضعف از توی نوشته هایم کاملا هویدا باشد. دلیلش را هم خوب می دانم. اینکه تابحال شاید تمام وقتم را برای انجام کارهای کاملا دم دستی خرج کرده باشم. شاید بزرگ ترین ایرادم این بود که هیچ وقت توی انتخاب هایم برای دوستی و معاشرت دست نگذاشتم روی آدم های اهل مطالعه. آدم های بوک ورم طور. آدم هایی که وقتی حرف می زنند دلت بخواهد دکمه مکثشان را بزنی و قلم و کاغذ برداری خط به خط حرفایشان را ثبت کنی. من توی انتخاب هایم اشتباه کردم. چیزی که به شدت این روزها دارد اذیتم میکند همین وقت های سر شده با آدم ها و کارهای کاملا سطحی و بدون هدف بوده. مقدمه پیشرفت اعتراف است. اعتراف به شکست. اعتراف به خطا. اینکه بخواهم بگویم تابحال نتوانسته ام تمرکز کنم روی برنامه کاری ام برای ارشد شاید اولین قدم برای پیشرفت من باشد. قدم اول برای تحول. برای یک زندگی تازه. برای انجام کارهایی که حسرتشان روی دلم مانده. برای یک شروع جدید.
زهرا رضاپور


بعضی صداها رو باید بوسید


مثل ِ صدای ِ نفس های ِ تو وقتی که خوابی
زهرا رضاپور
هیچ کس نمی داند چه پاداش های ِ مهمی که مایه روشنی چشم هاست برای آن ها نهفته شده است!
به پاداش ِ کارهایی که انجام می دادند... *


l فَلا تَعلَمُ نَفسٌ مَا أُخفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعمَلون l


* سوره سجده آیه 17

کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
زهرا رضاپور