یه روزی ام میاد آدم همینجوری پله ها رو بالا می ره، بعد از همونجا به زمین نگاه میکنه و به همه چی لبخند می زنه. شاید هم یه خنده از ته دل. می خنده به اینکه هر چی بوده لحظه ای بوده. اگه درد بوده لابد درمونی داشته. اگه پروازی بوده لابد سقوطی داشته. اگه زمین خوردنی بوده لابد دستی بوده برای یاری دادنش. اگه دل شکستنی بوده لابد یه قصه ای بوده پشتش. اگه و اگه... یه روزی ام میاد که میرم تو آسمونا از همونجا نگاه می کنم و از ته دل می خندم و میفهمم حکمت همه اونایی که باید می شده و نشده. می فهمم حکمت همه اونایی که نباید می شده و شده. می فهمم راز نبودن همه اونایی که باید باشن و بودن همه اونایی که نباید باشن.
اون روز میااد :)
امیدوارم که اون روزو حداقل از ته دل بدون هیچ نگرانی و دغدغه ای تو بغل خدا شاد باشیم