تو اناری شازده! انار
قرمزی، ملسی، دل را نمی زنی، از آن انارهایی که وسط بازار تجریش میان آن همه بحبوحه و شلوغی یک دفعه چشم را می گیری و کوتاه بیا هم نیستی.
تو ماهی شب عیدی شازده!
دل چسبی. طعم آمدن روزهای ندیده و خوش می دهی. تو ماهی شب عیدی که فقط با لیموی ترش اعلای همان بازار چشیدنی می شوی.
تو زیتونی! زیتون ِ ناب ِ شمال
از آن زیتون ها که با همه بی مزگی اش پوست را برق می اندازد، جلا می دهد و گونه هایت را گل می اندازد.
ملسی مثل انار، دل چسبی مثل ماهی ِ شب ِ عید، بی مزه ای مثل زیتون، اما تلخی. تلخی شازده. خیلی هم تلخ، مثل بادامی. مثل بادام آجیل مشکل گشا تلخی. آدم امید می بندد به اینکه قرار است شیرین شود همه مشکلات و دم آخر برسی به داد دل بیچاره و اما تلخ می شوی یک آن. همه چیز را به هم میزنی. دل را زیر و رو می کنی با تلخی ات. تلخ نباش شازده، فرهاد باش. فرهاد ِ شیرین باش.

*عکس هدیه دوستم بود. هدیه فاطمه :)


انار
زهرا رضاپور