دیروز تقریبا چند ساعتی بعد از اتفاقات دردآوری که به اعتقاد من تنها مختص تهران با هشتگ pray_for_Tehran# نبود و برای مکثی کوتاه وسعت مرزهای ایران را تهدید کرد، ویلایی ها را دیدم.
ویلایی ها را دیدم و البته این فیلم برای من که مطالعات دفاع مقدسی ام سرانه به مراتب بالاتری دارد، قصه جدیدی نداشت. شاید خیلی ها از وجود خانه هایی در نزدیکی جبهه بی خبر باشند اما این موضوع برای من قصه ای نو نبود؛ چرا که بارها و بارها در خاطرات زنان آن دوره از وجود محل اسکانی برای زن ها و بچه های رزمنده ها یاد شده بود. اما حرف اینجاست که تصویرهای درخشان ویلایی ها به کارگردانی منیر قیدی و سکانس های بی نظیر همراهی زن هایی از طیف های فرهنگی متفاوت برای من کاملا تازگی داشت. نقاطی که تاکنون در سینمای ما بکر مانده است. صحنه های رختشوی خانه بیمارستان که حتی همانجا روی صندلی سینما آزادی هم مشامت پر از بوی خون ِ لباس های مجروحان می شود. صحنه های بمباران از دید بالا و فرار زن ها و بچه ها که انصافا من ِ تماشاچی را به تکاپو می انداخت تا بایستم و پا به پای شان چادر به سر بروم سمت پناهگاه. صحنه های زنانگی و انتظارِ آمدن کوتاه مدت همسرانشان، دلشوره عجیبی که هایس به جانشان می انداخت تا خبر جراحت یا شهادت رزمنده ای را بیاورد و نگاه زن ها به یکدیگر و دعای ِ زیر لب که کاش همسر من نباشد و سرزنش های بعد ِ آن. همبستگی زن ها، نگاه های پر از تمنا و التماس، این درد ِ مشترک. دردِ مشترک.  دیروز برای چند ساعتی خودم را گذاشتم جای ِ این زن ها، که روزی بخواهم همه وجودم را راهی میدان ِ جنگ کنم که هر لحظه تشویش آمدن و نیامدنش را داشته باشم.
خودم را گذاشتم جای همسرانِ شهیدانِ مدافعِ حرم



ویلایی ها



جدا از قصه خوب و خیلی المان های دیگر ویلایی ها، اعتقاد که نباشد محال است آدمی بتواند در قالب فیلم، کتاب، یا هر چیز دیگری تاثیری روی دیگران بگذارد. خیلی از این بازیگران، فقط بلدند، البته اگر بلد باشند، بازی کنند. کاملا به دور از اعتقاد. به همین خاطر بود که بازی هیچ کدامشان غیر از ثریا قاسمی به دلم نَنِشست.

زهرا رضاپور


مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا
.

.

جنبنده‌ای نیست مگر این‌که او مهار هستی‌اش را به دست گرفته


ماهی


* کاش فاطمه به واسطه این عکس‌ها پیدام کنه...

زهرا رضاپور



یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تُبطِلُوا صَدَقاتِکُم بِالمَنِّ وَ الأذی کالَّذی یُنفِقُ مالَه ُ رِئاءَ النَّاس ... *

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بخشش‌های خود را با منت و آزار باطل نسازید، همانند کسی که مال خود را برای نشان‌ دادن به مردم انفاق می‌کند...

این آیه خودش تفسیر دارد با مختصات و جزئیات ریز به ریز. اما یک حاشیه کوتاه اینکه دایره آزاری که در این آیه صریحا بیان شده چیست؟ چه رفتارهایی در این منت و آزار گنجانده می‌شود؟ اگر بخواهیم کمی به روزمره‌جات تعمیمش دهیم به چه نقاط اشتراکی می رسیم؟ در تطبیق این آیه با دنیای امروزی، با کدام صحنه های زندگی‌مان هم‌پوشانی نمودار می شود؟ مثلا همین دنیای مجازی. همین اینستاگرام. همین تلگرام. فراگیر شده است از این دست منت‌ها. اشباع شده از بخشش‌هایی که با آزار باطل می شوند. من از تلگرام استفاده میکنم. کاربر فعال اینستاگرام هم هستم.* اما مسئله این است ما که ادعای مسلمانی داریم چقدر پای‌بند شده ایم به این آیه ها؟ چقدر تابحال صادقانه مصداق‌سازی کرده ایم با این آیه؟ چقدر خودمان را جای ایمان‌آورندگان این آیه تصور کردیم تا از آزار دیگران دور باشیم؟ با خودمان فکر کرده‌ایم که هدف از اشتراک و به رخ کشیدن انواع غذاهای خوش‌رنگ و لعاب، لوکیشن‌ها و رستوران‌های ونک به بالا و گران‌قیمت، خریدهای لوکس و لاکچری روزانه، زندگی تجملی، مهمانی‌ها و دورهمی‌های بورژوآطور، سفرهای آنچنانی و پرهزینه، سلفی‌های یهویی با زننده‌ترین پوشش و البته اشرافی با کمی چاشنی خلاقیت و خیلی های دیگر چیست؟ ما فکر می کنیم صدقه و بخشش یعنی همان سکه ای که می اندازیم داخل صندوق صدقات و رد می شویم. سطحی ترین برداشت‌ها را از امثال این آیه شریفه داریم و فکر می کنیم منت و آزار یعنی همین که اگر کمکی کردیم هوار بزنیم و یا مثلا اوج فهممان از این آیه این است که اگر به نیازمندی یاری دادیم پنهانی باشد و آبرویش را به حراج نگذاریم. منصفانه دایره بخشش‌ها و صدقات را وسیع تر کنیم تا شاید از حجم آزاری که در زندگی روزمره‌مان جاری و ساری شده کم شود. کمی این سیر صعودی مصرف‌گرایی و نمایش اشرافی‌گرایی که در زندگی مان رخنه کرده کنترل شود.


*بقره _ 264
* و شاید بارها دل‌هایی را از پسِ عکس‌ها و کپشن‌هایم لرزانده باشم

* به شخصه دنبال‌کننده این مدل آدم‌های مجازی نیستم

زهرا رضاپور

*
فَفِرُّوا إِلَی اللّه إِنِّی لَکُم مِنهُ نَذیرٌ مُبِینٌ

فرار کنید به سوی خدا...

زهرا رضاپور