۹ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

شاهد بوده ای
لحظه‌ی تیغ نهادن بر گردن کبوتر را؟
و آبی که پیش از آن
چه حریصانه و ابلهانه، می نوشد پرنده؟

تو، آن لحظه ای
تو، آن تیغی
تو، آن آبی
من،
من آن پرنده بودم

l سید علی صالحی l


شاهد بوده ای؟
زهرا رضاپور
یک موجی، حالا شاید اسمش را هم نشود موج گذاشت، توی اینستاگرام، حالا شاید نه فقط توی اینستاگرام، راه افتاده که خانم ها اول اسمشان را به فارسی برمی دارند و مثلا می شوند خانم میم، خانم سین، خانوم شین یا حتی خانوم الف. من نتوانستم روی این موجی که به راه افتاد موج سواری کنم. بهتر بگویم، خواستم اما نشد. خانم زین، خانم زِد یا خانم زا. هر جوری تغییرش دهی نمی شود آنچه که باید. آنچه که مثل خانم سین دلخواهم باشد. یا مثل خانم میم بتوانم برای خودم مثلا توی اینستاگرام قصه ها سر هم کنم و همه مرا با اسم خانوم میم بشناسند. مثلا یک مورد خیلی دوس داشتنی توی اینستاگرام که خیلی خیلی نظرم را جلب کرده، البته از دید من، این است که آقا و خانوم سین باید خیلی زندگی جذابی داشته باشند. این شاید یکی از همان موارد بسیار دلخواه من باشد که خانوم سین از جنس خودش آقای سین هم دارد. اینکه ادبیات نتوانسته است با واج آرایی و حروفی که از خودشان صدا در می آوردند به من کمک کند اصلا اهمیتی ندارد. مهم این است که حالا با همه نچسب بودن این حروف و صداها من یک آقای عین کنارم دارم. آقای عین ی که حتی اگر حروفش هم نشود آنچه که دلم میخواهد اما با جانم گفتن هایش لذت تمام میم و سین های عالم را به دلم می آورد. یک آقای عین ی که لحظه های بی حوصلگی فقط کافی است صدایش کنم تا به چشم هایم خیره شود و با شوخی ها و سر به سر گذاشتن های ش هر چه دلخوری بوده از یادم ببرد. آقای عین ی که حرف های نگفته را از نگفتن هایم می خواند و مهارت خاصی در مچ گرفتن توی نگاه کردن های عاشقانه دارد. که وسط جمع و مهمانی درست رو به رویم نشسته باشد و اما حکایتش بشود من در میان جمع و دلم جای دیگریست و تند و تند گوشی را چک کنم که مبادا از این پیام های یواشکی "اخم نکن بهت نمیاد" و "دوستت دارم بداخلاق" نفرستاده باشد و من ندیده باشم. آقای عین ی که خوب بلد است چطور با بوسه های یکهویی اش حواست را میان کار و مشغله پرت کند. که خوب بلد است چطور همه غر غر هایت را به جان بخرد و آخر همه بد اخلاقی هایت بگوید "می دونستی وقتی می خندی قشنگ تر میشی". آقای عینی که حالا با برف پاییزی آمده و شده همه دنیای ِ من.
خوش اومدی به دنیای من آقای ِ عین :)


/ به تاریخ چهارم آذر هزار و سیصد و نود پنج /
* تولدت مبارک آقای عین، پیر شیم به پای هم :) *


تو عاشق میشی رو شونه من
زهرا رضاپور
" ...
پدری که پسرش رو توی یک اتفاق از دست داده بود به پدری که پسرش به عنوان قاتل تا پای چوبه دار رفته بود گفت
مردم به کسی که همسر از دست داده باشه میگن بیوه، اسم کسی که پدر و مادرش رو از دست داده باشه میشه یتیم اما برای پدر و مادری که بچه از دست داده باشه کلمه ای ندارن ..."

و من به استیصال و دستان ِ لرزان ِ پدری فکر می کنم که بالای‌ سر پیکر ارباً اربا ی ِ پسرش ایستاد و با پاهایی لرزان گفت بعد از تو خاک بر سر دنیا*

* علی! علی الدنیا بعدک العفا
زهرا رضاپور
راستی شازده!
یک ماه کافی است برای دست هایَ ت که یاد بگیرند بافتن را؟
بافتن موها را؟


سرزده باش! بلند شو بیا شازده
زهرا رضاپور