خواب دیده بود. من و با یه دسته بادکنک که وصلم بهش و تا آسمونا رفتم. خوابش و تعریف کرد و گفت تعبیرش اینه که تو آزادی و رها. هیچ چیزی نیست تو این دنیا که پابندت کنه. اونقدر بالایی که چشم نمیبیندت. هیچ حرفی نمیتونه ذهن و دلت و برنجونه. به خواب و تعبیر خواب اعتقاد ندارم. گفتم من زمینی ِ زمینی ام. اما حالا که رسیدم اینجا و دارم به عقب و رد ِ پای اتفاقات و آدما نگاه میکنم، خودم و همونجایی میبینم که می گفت. شاید واقعا تعبیر خوابش همین بوده که یه روز انقدر بالا برم، تو آسمونا که هیچ چشمی نبینه منو. هیچ کینه ای از آدما نداشته باشم. دلم صاف ِ صاف ِ صاف باشه از رنجش آدما.

زهرا رضاپور

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی