امروز سومین روزی است که کنارم ندارمَ ت. امروز سومین روزی است که تو شهر به شهر با من فاصله داری و یک جایی که شب هایش سرد و روزهایش گرم است، داری زیر سقف آبی آسمان خدا بدون من نفس می کشی. تو خودت خوب می دانی که این زن چقدر به هوای داشتنَ ت دلگرم است. خوب می دانی که این زن اگر چه کم، اما همیشه دوستت خواهد داشت. باورش برایت سخت نباشد که اگر لحظه ای آغوشت را از دنیای این زن کم کنی، تنها ترین ِ تنها ترین ِ تنها خواهد شد. که این زن جانش را، وجودش را و حضورش را به گرمی دستان تو پیوند زده. زنی که با تو می خندد و بی تو اشک می ریزد. که لحظه به لحظه خواستنَ ت را از جان و از دل حس می کند و خدا را برای داشتنِ تو هزاران بار شکر می گوید. تو شده ای دنیای زنی که با داشتنَ ت، شب ها غرق در رویای لباس سفید توری و طاقچه ترمه پوش خانه کوچکشان به خواب می رود.
راستی شازده، شب ها با کدام رویای ِ عاشقانه هایمان به خواب می روی؟ خودت را خوب بپوشان شازده. شنیده ام آنجا که رفتی شب های سردی دارد.


زهرا رضاپور

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی